- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از رحلت
شـعــلـه آه مـرا هـر دلـی ادراک کـنـد دود آن رخـت عـزا بر تن افـلاک کـند یـوسـفی بـود مـرا پیـرهـنی بـاقی ماند تا که تـشریح غـم سیـنۀ صد چاک کند جان اگر هم بدهـم پیـرهـنـش را ندهـم کاش یارم به همین جامه مرا خاک کند دست از چاک گـریـبان نکشیدم بی او کاش دستـش برسد اشک مرا پاک کند تـن عــریــان شــده او نــرود از یــادم خـواسـتـم باد تنـش را پر خاشـاک کند بیرمق خسته دویدیم به غـارت نرویم صیـد را دیـدن صیـاد چه چـالاک کـند سر او را که شکستند سرم نیز شکست آئـینه میشکـند جـامـه اگر چـاک کـند خیزران بود لب و آیه تطهیر و شراب یاد آن مرثیـه خـون بر جگـر تاک کند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از رحلت
افـتـادهام به بسـتـر بیسـایـبـان حـسین از خواهر تو گریه گرفته امان حسین در زیـر آفـتـاب، سـرت را بـریــدهانـد در زیـر آفـتـاب، بـه رویت دویـدهانـد دارم حساب میکشم از قطرههای آب تو سوختی و صورت من سوخت بینقاب ماندی سه روز بیکفن و بوریا حسین اصلاً عوض کنیم سر بحث را حسین من سختم است پیش تو این روز آخری از این هـمه گـلایـۀ خـواهـر بـرادری یاد تو هست مـادرمان بسـتری که شد رخسار او کـبودی و نیلـوفری که شد دارم شـبـیـه او پـی تــابــوت مـیروم با این پر شکـسـته به لاهـوت میروم این روزها که سیـنۀ من تنگ میشود خـیـلی دلـم برای حـسن تنـگ میشود ای کربلای من سفرم را چه میکنی؟ داغی که مانده بر جگرم را چه میکنی؟ من را ببـخـش وقت زیـارت نمیشود دیگر کسی شـبـیه تو غـارت نمیشود میخـواستم ضـریـح تنت را بغـل کنم یکبار جـسـم بیکـفـنـت را بـغـل کـنـم جانم به وصل عشق تو با سوختن رسید این پارههای پیرهنت هم به من رسـید از آن غـروب، رنج اسارت کـشـیدهام از زیر تیر و نیـزه، کـنارت کـشیدهام ای وای از رباب، که جانش به لب رسید هر جا که رفت، حرمـلۀ بیادب رسید گرچه میان تشت طلا، جام برنگـشت دیگـر رقـیـه از سـفـر شـام برنگـشت حـالا شـده خـرابــه؛ دمـشـق رقـیـهات برگـشـتهام به شام، به عـشق رقـیهات سر را گرفت و گفت که بابا حلال کن مـوی مـرا بـلـنـدتـر از این خـیال کـن این رو به قبله را تو نگو روبه راه نیست اصلاً خـیـال کن بدن من سـیـاه نیست شهـدی دوبـاره از لب قـرآنـیات بـده جـایی برای بوسه به پـیـشـانیات بـده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از رحلت
از هـمان کـودکیام رنج و بـلایـا دیدم چه بگویم که به یکباره چه غمها دیدم طفل بودم که چو جوجه بدنم میلرزید بین آن کوچه عجب محـشر کبرا دیدم میکشیدند علی را وسط کوچه به زور ریـسـمـان سـیـهـی بـر سـر بـابـا دیـدم مادرم روی زمین و لگدی محکم خورد به روی خـاک تن محـسن زهـرا دیدم سختتر بود از این کوچه، خدایا گودال بـدنـی را بـه ســر نـیــزۀ اعــدا دیــدم وای از نحر گلویش چقدر طول کشید نـرود از نـظـرم آنـچـه در آنجـا دیـدم من به یک روز شدم پیر و قدم گشت دوتا مرگ خود را دل شب در دل صحرا دیدم نـفـس آخـر زیـنب شده ای هـم نـفـسـم خـوب شد آمدی و روی تو حـالا دیدم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
اسیر رحـمت خود کردهای کرامت را به دستگـیـری خود وعده ده قیامت را ز دامن تو یقین دست صبر کوتاه است خیال وصل شما کـشـته اسـتـقـامت را پـیـمـبـران اولـوالـعـزم در نـزول بـلا به اقـتـدای شـمـا بـسـتـهانـد قـامـت را به غیر حضرت زهرا و تو کدامین زن به روی شانۀ خود میکـشد امامت را تو ظلـم را به مذلـت کـشـاندهای یعنی خودت گرفـتهای از شـام انتـقـامت را امـام کـرب و بلا؛ تـشـنۀ سلام تو بود همه بساط شما نور؛ عشق محضر توست تمام پردۀ عصمت نخی ز معجر توست حسین در همه عمرش به خویش میبالید که زیر گـنبد این آسمان برادر توست جهان حیات خودش را ز فاطمه دارد همان که فخر نموده از اینکه مادر توست به ذوالـفـقـارِ زبـانِ تو فـتـح شد کـوفه بگو که حـیـدر کـرار نام دیگر توست امام را سـر ذوق آوری به هر حـالت حسین بر سر نی رفته پای منبر توست امید بسـته دو عـالـم به دست بـستۀ تو تو در مـیـان بـلا قـد کـشـیدهای زینب هر آنچه میشنوم را تو دیدهای زینب تو تشـنهتر ز همه بودهای و دم نزدی تو در مسـیر سـواران دویـدهای زینب مشخص است ز عمر کم تو بعد حسین زمـان ذبـح بـرادر رسـیــدهای زیـنـب غلاف و کعب نی و تازیانه، بارش سنگ تو طعم یک به یکش را چشیدهای زینب هنوز سـر به فـلک میزند جراحـاتت تو لحظه لحظه پـیاپی شهـیدهای زینب برای یوسف گم گشته سیـنه میکـوبی بـرای آه نـمــانـده بـه سـیـنـهات نـایـی صدای بیکـسی تو نـمـیرسـد جـایـی نفـس بـکـش نـفـست را کسی نمیبرد نـدای ظلـم سـتـیـزت رسیده هر جایی ز صبح پیروهنی را به سینه چسباندی هـزار مـرتـبـه گـفـتـی چـرا نـمـیآیی تو رو به قبلهای و هیچ کس کنارت نیست عـزیـز کـردۀ حـیـدر چـقـدر تـنـهـایی کـسی نـمـانـده بیـایـد به زیـر تـابـوتت کـسی نمـانـده بگـرید، ربـاب، لـیـلایی چقدر بیکسی و انتهـای غـم اینجاست برای صحن بهارت رسید فصل خزان نداشت قلب جهان بعد از آن زمان ضربان کسی بـدون وضـو از قـبـیلۀ شـیـطان نشـست بعد اذان روی سیـنهای قـرآن دوید خـنجـر و عـالـم فـتاد از حـرکت بـریـده شد سـر اربـاب عـالـم امـکـان کسی بدون جـسارت نرفت از گـودال چه سفرهایست همه رزق میبرند از آن خــدا بـه داد دل دخــتــران شـاه رسـد عبای غارتیش را به دوش کرده سنان چه ظلـمها دم آخـر به شـاه میکـردند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
ای نـور دیـده من و تـاج سـرم حسین یکدم قـدم گـذار به چـشم تـرم حسین نام تو گـشـتـه زمـزمـه آخـرم حـسیـن بـالا ســر هــمـه تــو دم آخــر آمــدی بـالـین هر شـهـیـد به چـشـم تـر آمدی یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم در طـول آن مـسـیر رکـابی که داشتم یک نیـمه روز موی سـیاهم سفـید شد یک نـیـمه روز امـیـد دلـم نـاامـید شد هر دم به یـاد حـنجـر تو گریه میکنم بر زخـمهـای پـیکـر تو گـریه میکنم گـفـتـی به خـیـمهگـاه بـمـانم ولی نـشد گـفـتـم کـنـم فـدای تو جـانـم ولی نـشد منکه به جز تو پشت و پـناهی نداشتم دیـدم تو را غـریب و سـپاهی نداشـتم هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت دیدم تو را به سجـده ولی سر نداشتی ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی نگـذاشـتـند گـریه بر آن پـاره تن کـنم نگـذاشـتـنـد سـایـهای بر آن بـدن کـنم ما را پس از تو خار شـمردند کوفیان بر روی نیـزه رأس تو بردند کوفـیان دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت وقـتی مـیـان مجـلـس ابن زیـاد رفـت بر عکس کوفه هـلهـله کردند شامیان خـنـده به اشک قـافـله کـردند شامـیان بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
زیـنــبـم نـائــبــة الــزهــرایـم مـادرم گـفـتـه که بـیهـمـتـایم بـشـنـویـد ارض و سما! آوایم این حـسـیـنـی که بُـوَد، آقـایـم تا که دیده به روی من وا کرد مهر خود را به دل من جا کرد کـوثـر حـضرت کـوثـر هستم زین اَب هـستم و زیـور هستم زیــور فــاتـح خـیـبـر هـسـتـم خطبهام گفت: که حیدر هستم هـمـه دیـدنـد هــنــر دارم مـن مثـل عـباس، جـگـر دارم من ذوالـفـقـار سـخـنـم برّان است یکی از لشکر من طوفان است دشمن از «مردی» من حیران است بیسبب نیست که سرگردان است دیـده هر بـار، حـریف هـمهام پــروش یـافــتــۀ فــاطــمــهام ای بـرادر! بـه دلـم غــم دارم دل سـوزان و قـدی خـم دارم دم آخـــر شــده مـــاتـــم دارم خــاطـراتـی ز مــحــرّم دارم لرزش دستم اگر جلوه نماست یادگاری من از کرب و بلاست هـمـه جـا پـای به پـایت بـودم دائـــمـاً زیــر لــوایـت بـــودم مـثـل یـک کـوه بـرایت بـودم شـاهـد کـرب و بـلایـت بـودم من که بازیـچـۀ تـقـدیـر شـدم از غـم تـو به خـدا پـیـر شـدم روضۀ باز شنیدن سخت است بار بر دوش کشیدن سخت است تلخی آه چـشیـدن سخت است سوی گودال دویدن سخت است دیدم آن جا که چه غوغا کرده بیحـیا، کار خـودش را کرده حنجری سوخته شد بعد از آن جگری سوخته شد بعد از آن مادری سوخـته شد بعد از آن معجری سوخته شد بعد از آن زیـر و رو شد بـدنت با نیـزه تا که شـد در تن تـو تـا نـیـزه وای از آن سفـر شام، حسین! وای از آن مـلأ عـام، حسین! وای از طعنه و دشنام، حسین! وای از سنگ لب بام، حسین! آن دیاری که پُر از بیداد است شام نه، کشور کُفـر آباد است ذرّهای رحـم در آن ناس نبود بیـنـشان عاطـفه بشـناس نبود حرفی از غیرت و احساس نبود کاش آن جا سـر عـبّاس نبـود مـردم شـام به ما سـنگ زدند در عزایت کف و آهنگ زدند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
لحـظههایِ آخرم شد بیـقـرارم یا حسین رو به قبله میشوم، چشم انتظارم یا حسین آخرش دق مرگِ راهِ تو شوم شکرِ خدا زودتر باز آ ببین در احتضارم یا حسین بعدِ عاشـورا حـرامم شد عزیزا زندگی تا کـنون مانند یک ابرِ بهـارم یا حسین روضهها بر پا شد و من روضه خوانش بودهام از غمِ تو تا قـیامت سوگـوارم یا حسین قصد کردی هر زمان بر دیدنم آیی بگو تا که از شوقِ وصالت سر برآرم یا حسین ای بقربانِ سرت بر خواهرت یک سر بزن تا که در شامات راحت جان سپارم یا حسین یادگارِ مـادرت در بینِ دستانِ من است پیرهنت را رویِ سینه میگذارم یا حسین شاهدم در قتلگه با پیکرت آخر چه شد؟ زجرِ بسیاری کشیدم شهریارم یا حسین تکّـه تکّـه شد تـنت با تیـغ ها با نیـزهها زان سبب تا به کنون زار ونزارم یا حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
گرچه در قلبِ منی مشتاقِ دیدارم هنوز بهرِ دیدارِ رُخت حسرت به دل دارم هنوز روضهخوانی میکنم در هر شرائط هر کجا با نَفَسهایِ خودم رونق به بازارم هنوز از وداعِ آخرت بدجور میسوزم حسین از همان دم تاکنون سالارِمن زارم هنوز با سرِ بالایِ نیـزه هـمسـفر بودم غریب از تمامِ صحـنهها آشـفـته افکـارم هنوز چه بـلایی بر سـرم آمـد مـیانِ شـهـرها خوب میدانی که من عاجز ز گفتارم هنوز وای از بزمِ شـراب و وای از الـفاظِ بد بعـدِ مـدّتهایِ بسـیاری دلآزارم هنوز کاش میشد تا ببـیـنم رویِ عباسِ عـلی راغـبِ آن قـدّ و بالایِ عـلـمدارم هنوز بستهام بارِ سفر را لحظههایِ آخر است گرچه در قلبِ منی مشتاقِ دیدارم هنوز
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
نـثـار روح چـنـان کـوه عــمـۀ سـادات در ابـتـدای غـزل فـاتحه مـع الصلوات برای اینـکـه شود جـاودانـه در تـاریـخ گـذاشـت در وسط کـربـلا دو تا مـرآت یکی به اسم حسین و یکی به اسم خودش یکی به آن دگری خیره، این به آن شد مات کشید دست ز عشقش ولی مگر که کشید برای ثـانـیهای دست از خـدا؟ هـیهـات کسی که زینت باباست، شام را یکسر؛ بـرای خــاطـر او کـردهانـد تـزئـیـنـات همان که دیده به گودال رفـته دین خدا: نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات همان که کرب وبلا را قشنگ دیده، دلش چه قدر سوخته از تـشنگی رود فـرات چه قدر در همه جا کرده اقتدا به حسین چه قدر بسته به واقع صلات را به صلات مصیبتش شود اعظم کسی که یک ساعت شود مـعـطـل دروازههـای بـیسـاعات هرآنچه داشته بخـشیـده بعد گـفـته خدا؛ مرا ببخـش که دارم بضاعـتی مزجات همان که بعد خودش ساخته شده اینطور حیاط در حرمش دور حوض آب حیات هـنـوز نـیـز بـه تـقـویـمِ روز رفـتـن او به جای روز شهادت نوشته روز وفات دوباره وزن غمش بیشتر شد از این شعر دوباره دلخـورم از این مفاعِلُن فعلات
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
بانوی عشق، صبر و حیا وامدار توست باغ بهـشت، زنده به بوی بهـار توست زیـن ابـی و زهـرۀ زهـرای اطـهـری منظومۀ زمین و زمان در مدار توست مـعــلــوم شـد ز خــنـدۀ روز ولادتـت عشق حسین فاطـمه دار و ندار توست »ترویج دین به خون گلوی حسین شد« تکمیل دین به خطبۀ چون ذوالفقار توست فـریاد تو تداعی شـمشـیر حـیـدر است در شام و کـوفه خاطرۀ اقـتدار توست فـتـوای عـشـق بود شدی مـادر شهـید در پیش دوست این سند افتخار توست یک نصف روز باغ تو پژمرد از عطش هر لاله جلـوهای ز دل داغـدار توست پَـر میکشید روح تو و همسرت شنـید نام حـسین لحظـۀ آخـر شـعـار تـوست در مـدح تو کـلام کـمـیل است نـارسـا ناقابل است شعـر من اما نـثـار توست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
مـادر رنـج و غـم و آلام میمـیرد بیا یـادگـار کـربـلا در شـام میمـیـرد بیا پاسدار نهضت خونین عاشورای عشق پـاسـبان پـرچـم اسـلام میمـیـرد بـیـا خواهر زار و سیهپوشت غریب و بیوطن بسته در وصل خدا احرام میمیرد بیا کام نگـرفـتم بـرادر از زمـین کـربـلا عاشق کـرب و بلا ناکـام میمیرد بیا فاصله بین حیات و مرگ دارم یک قدم پیـش نِه بر آشـنا یک گام میمیرد بیا کوفـۀ بد نام سـوزاندم به نطق آتـشین شیر دخت فاطمه خوشنام میمیرد بیا از دیار کـربلا تا شام ویـران یکتـنه سرپـرست بیکس ایـتـام میمیـرد بیا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
بُـوَد آخـریـن لـحـظـۀ عــمـر مـن اَلا شـام غـم بـا تـو گـویـم سـخـن چه خوش بود آئـین غـم خواریت ز آل عــلـی مــیــهــمــان داریـت دگر جانم از غـصه بر لـب رسید گذشت آنچه از تو به زینب رسید خــدا حــافــظ ای شـهــر آزارهــا خـداحـافـظ ای کـوی و بــازارهـا خـداحـافــظ ای شـاهـد جـنـگهـا خـداحـافـظ ای بــارش سـنـگهـا خدا حـافـظ ای شـهـر رنـج و بـلا خداحافظ ای چـوب و طشت طلا خـداحـافــظ ای قــصـۀ بــزم مـی خــداحـافــظ ای رأس بــالای نـی خـداحـافـظ ای شـهــر دشـنــامهـا خـداحـافـظ ای کـوچـههـا، بـامهـا خداحافظ ای سنگ خـون و جبین خـداحـافـظ ای سـیـد الــسـاجـدیـن خـداحـافـظ ای رنــج ها، دردهــا خـداحـافـظ ای خـاکهـا، گـردهـا خـداحـافـظ ای نـاقــۀ بـی جـهــاز خـداحـافـظ ای اخــتــران حـجـاز خـداحافـظ ای خـاک ویـران سـرا خــداحــافــظ ای آل خــیـر الــورا خـدا حـافـظ ای خــردسـال اسـیـر خداحافظ ای چـار سـاله صـغـیـر خـداحـافـظ ای یــاس نـیـلـی شـده یــتـیــم نــوازش بـه سـیـلـی شـده همینجا خودم دیدم از خون خضاب ســر نــیــزههــا هــجــده آفــتـاب هـمـینجا کـنـارم نی و دف زدنـد به دیدار هـیجـده گـلـم صف زدند همینجا دلم شد ز غم چاک چاک که خورشیدم افتاده بر روی خاک همینجا به زخـمـم نمک میزدند عــزیـز دلــم را کـتـک مـیزدنـد همینجا به فرقم عدو خاک ریخت به روی گلم خاک و خاشاک ریخت همینجا ز غم جان من خسته بود که ده تن به یک ریسمان بسته بود همینجا ز غـم بود جـان بـر لـبـم که بنـشـسـتـه طی شد نـمـاز شبـم همـینجا به ما خـصـم دشـنـام داد حــسـیـنِ مـرا خــارجـی نــام داد همینجا دو چشمم ز خون تر شده که یـاسـم به ویـرانـه پـرپـر شـده همینجا به ویـرانه بلـبـل گریست غـریبانه بر غـربت گـل گـریست هـمینجـا ز غـم جـانـم آمد به لب که در گِل گُـلم دفن شد نیـمه شب دریـغـا که آن گـوهـر پـاک رفـت چو زهرا غریبانه در خاک رفت الا ای هـمــه نـسـلهـا بـعــد مـن بگـوئـیـد از قـول مـن این سـخـن که زینب بـدین کـوه انـدوه و درد به موج بلا چون عـلی صبر کرد خــدا دانــد و غــصـههــای دلـش که داغ حــسـیـنـش بُــوَد قـاتـلـش مرا یک جهان درد و داغ و غم است که توصیـف آن بر لب میثم است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
تا چشم گـشودم که در آغـوش تو بودم مدهوش دلـم بودی و مدهـوش تو بودم بالاتـر از این رنـگ نـدیـدم به جـهـانـم یکسال نه یک عمر سیه پـوش تو بودم دسـتی به روی قـلـبم و آتش روی آتش گفتی که مکن گریه و خاموش تو بودم فـریاد زدم شـمع جهـان بودی و هستی پـروانهصفت پیش تو بر دوش تو بودم در روز دهـم ساعـت سه داخـل مقـتـل تا چـشم گشودم؛ که در آغوش تو بودم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
امشب به سبک کربوبلا گریه میکنیم هـمـراه سـیِّـد الشُّـهـداء گـریـه میکـنـیم صاحب زمان گرفته عزا گریه میکنیم از داغ روح صبر و وفـا گریه میکنیم مـثـل تـمـامـی عـلـمـا گـریـه مـیکـنـیـم آقـا بـبـیـن که با رفـقـا گـریـه میکـنـیـم امـشب به یـاد عـمِّـۀ سـادات مـضطـرم گـریه کن مصیبت و غـمهای خواهـرم شد کهـنـه پیـرهن همۀ عـشق و بـاورم مثل غروب غـصِّه و غـم فکر معجـرم راوی قــصِّـههـای غـــریــبـی دلــبــرم هجـران سر آمده به خـدا گریه میکـنیم در زیـر آفـتـابـم و مـثـل تو تـشـنـه لب جان دادن شبـیه تو شیـرینتر از رطب از دوریِّ تو زینب غـمـدیـده کـرده تب یکسال و نـیـم زنـدگی بی تـو العـجـب کردم شکایت از غم هجران تو به رب با حـق به یـاد فـاصلهها گـریه میکـنیم یـکسال و نـیـم درد جـدایی کـشـیـدهام حالا ببـیـن چـگـونه کـنـارت رسـیـدهام هرگز عجـیب نیست اگـر قـد خـمـیدهام آخـر بـه روی نـیــزه سـر یــار دیـدهام چوبی به لب نشست و لبم را گــَزیدهام ای زینبی بدان که کجا گریه میکنیم؟! جایی که از حـسین بخـوانیم کـربلاست مهـمان روضۀ غـم گـودال تو خـداست دارم یقـین که مادر ارباب پیـش ماست هـمراه دخـترش شده تب دار نیـنـواست شیب الخضیب غصِّۀ زهرا و مرتضاست آهـی کـشـید مـادر و ما گـریه میکـنـیم آهـی کـشید و زیر لبـش گـفت یا حسین دیدم که میزنی گل من دست و پا حسین دشمن سر تو برده روی نیـزهها حسین زینب کجا و بـزم حـرامی کجا؟ حسین چوب است مزد قـاری قـرآن ما حسین ما تا ظهور عـدل و صفا گریه میکنیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
این مدتی که میگـذرد در عزای تو روزی نـبـوده اشک نریـزم بپای تو یک سال و نیم شمع شدم سوختم حسین یک سال و نیم آب شدم در عزای تو با یـاد آخـرین شـب پـیـش تو بـودنـم یک شب نبوده روضه نگیرم برای تو ایکاش لحظهای که رسد جان من به لب بـودم کـنـار قـبـر تو در کـربلای تو ایکاش لحظهای که میآیی به دیدنم از تن سرم بُـریده شود پیـش پای تو جان میدهم به بستر مرگم در آفتاب مثـل تن به خـاک بـیـابـان رهـای تو بر روی سینه پـیرهـنت را گرفـتهام تا اینکه باز زنـده شـود ماجـرای تو گــودال بود و ولـولـۀ نــیــزه دارهـا گم بود بین هـلهـلههـاشان صدای تو گودال بود و پیـرهن و نـعـل اسبها ایکاش بود خواهرت آنجا به جای تو چـیزی برای ما ز تو بـاقی نذاشـتـند تـقـسـیم شد عـمـامه و خود ردای تو من بـودم و نـظـارۀ تـاراج خـیـمهها در دست بـاد روسـری بچـههـای تو عباس چون نبود به سیلی سپرده شد بوسه زدن به دخـتـرک بـیـنـوای تو جز آن شبی که دور شدم از تو در سفر تو روی نیزه بودی و من پا به پای تو یادم نـرفـته سنگ لـب پشت بـام بود پاداش هرکسی که بپا کرد عزای تو یـادم نـرفـته وقـت تـلاوت نـمـودنت شد خـنـدهها جواب صدای رسای تو ما را مـدام خـارجی آنجا صدا زدنـد ای غـیرت خـدا همه عـالـم فـدای تو تا رفـع اتهـام کـنی از حـریم خویش با آیـههـای سـرخ بـر آمـد نـدای تـو اما یزید حرف تو را زود قـطع کرد با خـیزران مقـابل طـشت طـلای تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
سایهای مانده فـقـط بعد تو از خواهر تو من فـقـط مـانـدهام و داغ تـن بـیسـر تو کهنه پیراهنی از توست فقـط مونس من یادگـاری که دهـد عطـر تـو و مـادر تو تو خـمیدی پس از عـباس ولی باور کن کـمـرم صـاف نـشد بعـد عـلـی اکـبر تو مُـردم و زنـده شـدم، پـیـر شـدم، افـتـادم تـا که دیـدم به گـودال دمـی حـنـجـر تو لشگری دور و بر قـتلگهات حلـقه زدند دیدم آن روز، که پاشـیده شده پـیکـر تو جای تـسـبـیح پس از نـافـلـهام میگـفـتـم حیف از انگشت تو و حیف از انگشتر تو تو شدی پیر پس از داغ علی اکبر و من شـدهام پـیـر پس از پَـر زدن دخـتـر تـو این خداحافـظی آغـاز سلام است، سلام باز هم میرسد امروز به تو خـواهر تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
بر قـرار و در مـدارِ بـاوفـایـی زیـستی ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت مصطفایی زیستی و مرتـضایی زیستی دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت لحـظهها را در تبِ داغِ جـدایی زیـستی خونجگر بودی تمامِ عمر از زهـرِ جفا مجـتبایی، مجـتـبایی، مجـتـبایی زیـستی بیزمان در بارگاهِ قدس با عشقِ حسین پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی آمدی از «جانِ عالَم» خود پرستاری کنی دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی غیرِ زیبایی ندیـدی در بلابـارانِ عـشق از اَلَـستِ عـاشـقی قـالـوا بـلایی زیستی از نیستان دور ماندی، داغ غربت بر جگر در هـوای نـالـههـای نـیـنـوایی زیـسـتی خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتشبهجان هـمنَـفَـس با آیـههای روشـنایی زیـسـتی عالَمی دیگر مگـر سازند و از نو آدمی تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی پر بزن! وقتِ پـریدن آمد ای که سالها در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
امشب سری به خـلوت پروانهها بزن با یک دل شکـسته خـدا را صدا بزن امشب بیا به روضۀ یک خواهرشهید طـعـنه بـه غـربت دل آئـیـنـههـا بـزن با اشـک لـقـمـهای ز سـر سفـره عـزا با نـیّـت تـقـرّبِ محـض و شـفـا بـزن و بـعـد در مـیان عـزادارهـای عـشـق خود را شبـیـه اهل سـماوات جا بـزن وقت عزای حضرت زینب رسیده است حرف غریب بودن یک تشنه را بزن با یاد خاطرات خودش خواهری گریست یاد غـمی که گـفت کسی: بیهـوا بزن تـا میزدنـد طفـل یـتـیـم سه سـالـه را میگفت عمه: بس کن و اصلا مرا بزن در لحـظههـای آخر خود بیقـرار بود زینب دلش گرفته و چشم انتـظار بود میریخت روی دامن غربت ستاره را در دست داشت پیـرهـن پاره پـاره را در ماندن و نـماندن خود مانده بود که انداخـت از نفـس نـفـس اسـتـخـاره را چیزی نمانده بود پس از غـارت حرم در دست داشت خاطـرۀ گـوشواره را در زیـر آفــتـاب فــقــط آه مـیکـشـیـد پنجـاه و چـند سال ز سیـنه شـراره را بر روی دست های خودش دست میکشید حس کرد لحظهای عمو درد دوباره را یک سال و نیم هست که همراه آه خود با زجـر میکـشد نفـس نیـمـه کاره را با یاد جیغ دختری از خواب میپـرید میگـفت: برد عـمّه کسی گاهـواره را مانده هنوز در نظرش چکمههای شمر ای کاش بود پیش برادر به جای شمر اینجا عروج بال و پَرت طول میکشد تسکـین سوزش جگرت طول میکشد دور و برت شـلـوغ شده پس نـشـستن گرد و غبار دور و برت طول میکشد طوری تو را زدنـد که حـتی گـشودن لبـهـا و چـشم های ترت طول میکشد با خـنجـر شـکـسـته در دست قـاتـلـت معـلوم بود ذبـح سرت طـول میکـشد اینـجـا چـقـدر غــارت پـیــراهــن تـن عریان همچو محتضرت طول میکشد با خنجری عذاب تو پایان گرفته است اما عـذاب هـمـسـفـرت طـول میکشد اینجـا چه دردهـای زیـادی کـشـیدهای درد نـشـسته بر کـمرت طول میکشد ای وای قاتـلی نـفـست را گرفته است پایش به روی سینه تو جا گرفته است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت
زیـنـبـم؛ اسـطـورهام مـهـر و وفـا را نــور مـیپـاشـم تــمــام کــبــریــا را مـریـمـم؛ اما غـنـی تر، خـوانـدنی تـر کــربـلایـی هـسـتـم امـا مـانـدنـی تـر کی ز یـادم مـیبـرم تـحـقــیـرهـا را نـیـزههـا، شـلاق هـا، زنـجـیـرهـا را آه فـرسودم در این یک سال و نیـمه منتظر بودم در این یک سال و نیمه صـد حـکـایت دارد ایـن قـد کـمـانـم کعـب نی مـجـروح کرده استـخـوانم بوی سیب و یاسمن دارم حسین جان از تو من یک پیرهن دارم حسین جان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
کـنج حـیاط خـانۀ خود، بـین بـسـترش بـانـو رسیـده بود به سـاعـات آخـرش خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام میسوخت آسمان ز نفـس های آخرش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از شهادت
هر دم به آخـرین سخنت گـریه میکنم یـاد غـروب و زخـم تنت گریه میکنم یکـدم بـیا ببـیـن که فـتـادم ز پا حسین دائـم به غـصه و محـنت گریه میکنم پـیـراهـنت به سـیـنـه گـرفـتم بیا بـبین بر خون روی پیـروهنت گریه میکنم یـادم نمیرود که چه دیـدم به قـتـلگـاه با یـاد دست و پـا زدنت گریه میکـنم در زیــر آفـــتــابــم و یــاد تــن تــوأم از طرز زیر و رو شدنت گریه میکنم شد بوریا کـفـن به تن نعـل خـوردهات هر لحظه من، بر آن کفنت گریه میکنم کی میرود، ز خاطر من مجلس شراب بر چـوب دشمن و دهنت گریه میکنم
: امتیاز
|